خاطرات کوتاه دلاوران روستای گل سپیدی ها از روز های جنگ
انقلاب به پیروزی رسیده بود و باید راه خود را محکم و استوار ادامه می داد. بچه هایی که سال 1342توی گهواره ها بودند و یا هنوز به دنیا نیامده بودند، حالا بزرگ شده بودند و باید تاریخ را رقم می زدند. چیزی نگذشته بود که پنجاه و هفتی های سر خوش از پیروزی بزرگ باید آزمون دیگری را تجربه می کردند و آن هم در شرایطی که انقلابشان هنوز سن وسال نداشت.
در این برهه زمانی نیز گل سپید،فرزندان خود را روانه انقلاب کرد. جوان مردان در این دیار، پایگاه محل را که تجمع دل های پاک و حقیقت جو بود تشکیل دادند و آماده عرصه های پیش رو شدند.
بی خوابی:چیزی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که پایگاه مقاومت گل سپید تشکیل شد.روز ها برای آموزش نظامی، به اطراف محل می رفتیم و مانور می دادیم شب ها هم کار ما گشت زنی در سطح روستا بود و نگهبانی می دادیم.
بی خوابی زیاد کشیدیم یادم است یک بار از بس خسته بودم، همان وسط روی تکه حصیری خوابم برد.بچه ها هم نامردی نکرده و مرا همان جور با حصیر بلند کردند و انداختند بیرون پایگاه و وسط جاده.با وجود این از خواب بلند نشده بودم و بچه ها هم داشتند قاه قاه به من می خندیدند.کتاب گلهای سپید،کمیل رضوان خواه گل سفیدی
گلهای سپید
آخرین نظرات